خانه دوست



کتابی که با خواندن هر ورقش ، اشک شوقی از گوشه چشمت بر می خیزد که حاصل خاطرات عرفانی شهید احمد علی نیری است.

پیشنهاد میکنم این کتاب راخریداری کنید و مطالعه کنید. 

عارفانه نامی است که برای این کتاب انتخاب شده است.

آنچه در ادامه می‌خوانید داستانی از این شهید بزرگوار در این کتاب است.



یه روز با رفقای محل و بچه های مسجد رفته بودیم دماوند.
همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند.
یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم؛ بعد جایی را نشان داد و گفت اونجا رودخانه است برو را از آنجا آب بیار من هم راه افتادم راه زیاد بود کم کم صدای آب به گوش رسید از لابه لای درختان و بوته ها به رودخانه نزدیک شدند تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را انداختم پایین و همان‌جا نشستم بدنم شروع کرد به لرزیدن نمی دانستم چه کارکنم همان پشت درخت مخفی شدم کسی آن اطراف من را نمی دید درخت‌ها و بوته ها مانع خوبی برای من بود.
من می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم در پشت آن درخت و در کنار رودخانه چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند من همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمکم کن خدایا الان شیطان به شدت مرا وسوسه می کند که من نگاه کنم. هیچ‌کس هم متوجه نمی‌شود. اما خدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم.
کتری خالی را برداشتم و سریع از آنجا دور شدم بعد هم از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها. هنوز دوستان مشغول بازی بودند.
برای همین من مشغول درست کردن آتش شدم چوب ها را جمع کردم و به سختی آتش را آماده کردم. خیلی دود توی چشمم رفت. اشک همینطور از چشمانم جاری بود.
یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: هر کس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.
همین‌طور که داشتم اشک می‌ریختم گفتم: از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم.
حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم.
همین‌طور که اشک می ریختم و با خدا مناجات می کردم خیلی با توجه می گفتم: یا الله یا الله.
به محض تکرار این عبارت یکباره صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده می‌شد. ناخودآگاه از جا بلند شدم و با حیرت به اطراف نگاه کردم.
صدا از همه سنگریزه های بیابان شنیده می‌شد. از همه درخت ها و کوه ها و سنگ ها صدا می آمد!!
همه می‌گفتند سبوحٌ قدوسٌ ربُنا و ربُ الملائکةِ و الروحِ (پاک و مطهر از پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح).
وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خیره شدم. از ادامه بازی بچه ها فهمیدم که آنها چیزی نشنیده اند.
من در آن غروب با بدنی که از وحشت می لرزید به اطراف می رفتم. من از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم.
از آن موقع کم کم در هایی از عالم بالا به روی من باز شد!


#شهید_احمدعلی_نیری #عارفانه #خاطره_شهید #شهادت #معرفی_کتاب #کتاب_شهدا #داستان_عرفانی_شهدا



آن هنگامی که هیزم آوردند ، در را آتش زدند و به درون خانه حمله ور شدند ، فاطمه (س) بین در و دیوار، فرمود : « یا فضّه الیک فخذینی » دقت کنید . نفرمود : فضه بیا، فرمود : « یا فضّه خذینی » یعنی فضه مرا بگیر، یعنی دارم می افتم ، بیا مرا بگیر « یا فضّه الیک فخذینی فقد و الله قتل ما فی أحشائی من حمل» فضه ، به خدا محسنم سقط شد.

وای من و وای من و وای من 

میخ دَر و سینه ی زهرای من


تنها با خدا

دور از شهرها

چند صحفه از دعا

می‌خوانمش همین.

می‌خواستم بیشتر براتون بگم از این تنهایی

ولی کیبورد تحملش را نداشت.

امشب رو با خدا کلی حال کردم.جاتون خالی. :)


سهراب سپهری

شب سردی است و من افسرده

راه دوری است و پایی خسته

تیرگی هست و چراغی مرده


می کنم تنها از جاده عبور

دور ماندند زمن آدمها

سایه ای از سر دیوار گذشت

غمی افزود مرا بر غمها


فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا با دل من

قصه ها ساز کند پنهانی


نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر سحر نزدیک است

هر دم این بانگ بر آرم از دل

وای این شب چقدر تاریک است


خنده ای کو که به دل انگیزم

قطره ای کو که به دریا ریزم

صخره ای کو که بدان آویزم


مثل اینست که شب نمناک است

دیگران را هم غم هست به دل

غم من لیک غمی غمناک است


هر دم این بانگ بر آرم از دل

وای این شب چقدر تاریک است

اندکی صبر سحر نزدیک است


#تنهایی #شعر_نوشته #شعر #شعر_نو #غمگین #خدا #مناجات #سهراب_سپهری #سپهری #سپهری_سهراب #شب #شب_جمعه #شب_سرد #افسرده #اندکی_شعر #اندکی_صبر_سحر_نزدیک_است #طلبه_حق_طلب #دعا #دعای_کمیل #طلبه #طلبگی #شب_تاریک #قصه 




بعد از بُرد تیم ملی، از سه تیم آسان و مساوی کردن با عراق، همه گفتند که کی روش بهترین مربی است، اما توجه نداشتند که تیم ایران مقابل چه تیمی بود.
اما وقتی تیمِ مقابلِ ایران، کمی نسبت به چهار تیم قبل، قوی تر است، ایران در مقابل او شکست می‌خورد، آن هم سه گل، آن هم گل خوردن بیرانوندی که همه از او تعریف می‌کردند، تا آنجایی که گل آخر هم در دقایق پایانی به ثمر رسید.
این ها نتیجه تفکرات غربگرانه ای است که بر سر این ملت آورده است.
تفکری مثل برجام، تفکری مثل صنعت خودروسازی، که باید ملت ایران خود را وابسته به کشور های غربی کند.

تا جایی پیش رفته ایم که حتی شهردار تهران، در زمانی حرف از مدیر خارجی می‌زد، الان هم که این تفکر، در فوتبال ادامه دارد.
پس کی قرار است روی پای خود بایستیم؟
تا کی قرار است تفکر تکیه بر غرب را ادامه دهیم؟
اگر نتیجه گرایی را کنار بزنیم و بیشتر بر فرایند گرایی و مبانی اصولی خودمان تکیه داشتیم، اینچنین بلایی به سر ما نمی آمد.
به راستی بعد از کی روش چی کسی می آید؟
چرا کسی به جای اینکه بر پرورش مربی فکر کند، بیشتر بر پرورش بازیکن فکر می‌کند؟
تا کی منتظر باشیم تا از خارج بیایند، پرچم ما را بالا ببرند؟ البته اگر بتوانند این کار را کنند.
درود خدا بر شهید تهرانی مقدم، که تکیه به نیروی داخلی کرد، و دست اجنبی را بر سر صنعت موشکی ما قطع کرد.
یادی کنیم از یاس که چه خوب ضجه ای زد:
از جومونگی بگم که شده سنبل رشادت
ایران براش شده مثل صندوق تجارت
پس هنرمنده وطن الان کجاست ، نیست ؟
اون تو زیرزمین میخونه ، چون که مجاز نیست.

کجاست صنعت سازان داخلی؟
کجاست مربی داخلی؟
کجاست خودرو داخلی؟


#برجام #صنعت_خودروسازی #شهید_تهرانی_مقدم #خانه_دوست #غربگرا #غرب #کی_روش #نتیجه_گرایی #یاس #شهردار_تهران #تیم_ملی

چند نکته در مورد ازدواج مجدد همسر شهید حججی:

اعراب جاهلی، ازدواج با همسرِ پسرخوانده را زشت می دانستند، به پیامبر وحی شد که ای پیغمبر با همسر پسر خوانده ات(زینب) ازدواج کن پیامبر این را در دل خویش نگه داشت و چیزی نگفت اما آیه نازل شد که ای پیغمبر از اینکه ما زینب را به ازدواج تو در آورده ایم نترس و نگران نباش.
(احزاب'۳۷': تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ؛ از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی!)
امروزه بعضی از مردم نیز، ازدواج با همسر شهید را ممنوع می‌دانند، امروز خطاب این آیه ی قرآن با همسر شهید حججی است. .
کسانی که ازدواج کردنِ همسر شهید حججی را نوعی توهین به شهید می‌پندارند و به خیالِ خود با ناسزاگویی کردن به همسر شهید، ارادت و حمایتشان را نسبت به شهید حججی اعلام کردند. اینان نفهمیدند که توهین به ناموس شهید، توهین به شهید است. جهل هم حدی دارد
اینان حتی از آیه قرآن هم کرده اند و برای مسلمین تجویز حکم می‌کنند.
سوره بقرة آیه (234) می‌فرماید:
وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْوَاجًا یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْرًاۖ فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِۗ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ

و کسانی که از شما می‌میرند و همسرانی باقی می‌گذارند، باید چهار ماه و ده روز، انتظار بکشند (و عدّه نگه دارند)! و هنگامی که به آخر مدتشان رسیدند، گناهی بر شما نیست که هر چه می‌خواهند، درباره خودشان به طور شایسته انجام دهند (و با مرد دلخواه خود، ازدواج کنند). و خدا به آنچه عمل می‌کنید، آگاه است.



#شهید_حججی #همسر_شهید_حججی #ازداج_مجدد_همسر_شهید_حججی #ازدواج_دوباره #داستان_ازداج_پیامبر_با_زینب #آیه_نگه_داشتن_عده #همسر_شهید #خانه_دوست


وقتـــے دلگیــــر مےشوے.

وقتی دلت می‌گیرد، انگار دوست داری هر آنکس را که می‌بینی و هرآنچه را که در دل داری با او بازگو کنی، وقتی که می‌خواهی حرف های دلت را به کسی بگویی که او را امین می‌دانی و او تو را، سکوتی میکنی که انگار تمام حرف هایت در آن سکوتت خلاصه می‌شود و نگاه منتظرانه کسی را که می‌خواهد حرف هایت بشنود، تو را دلگیرتر می‌کند، انگار انتظار داشتی که حرف هایت را از سکوت پر صدایت بشنود، در حالی که او همچنان منتظر و تو همچنان دلگیرتر.
دلگیر که می‌شوی، دوست داری فریادی سر بدهی و سکوت طوفانی ات را بشکنی، اما نمی‌دانی از چه سخن بگویی، فریادی از جنس سکوت سر می‌دهی و همه را با سکوتت متوجه خود می‌کنی، اما توجه دیگران، باعث آرامش تو نمی‌شود و همچنان غوغای درونت تو را دلگیرتر می‌کند.
اما از جایی به بعد، تصمیم می‌گیری حرف هایت را، آن سکوتت را، با کسی که منتظر نگاه تو و صدای تو است، قسمت کنی و او همچنان در انتظار درد و دل کردنِ با تو است.
وقتی دلـــت مےگیرد.
وقتی دلت مےگیرد، شاید آبی تر می‌شوی.


گرمیِ یلدای امشب ما

دعا برای حضرت مولا



یلدا بگیرم؟ بی گل نرگس؟

دیوانه باشم گر بگیرم. !

.

.

.

.

.

.

یلدا نتوان کرد، بی تو گل نرگس.


پ ن : یا صاحب امان؛ امشب یک دقیقه از شب‌های دیگر بیشتر می‌شود، اما لحظه لحظه غیبت کبرای تو افزون تر  می‌شود، کسی برای آمدنت، جمع نمی‌شود.


#خانه_دوست #یلدای_مهدوی



سحر را من در آغوش خدا رفتم
در آغوشش به تنهایی چه لذت ها به پا کردم
بدیدم خاکیان را مرده در خوابند
در آن گرمی آغوشم خداشان را شنیدم من، 
بگفت که ای خاکیان خفته بر خاکم
زمانی که شما را خلق می‌کردم، بر خودم احسنت می‌گفتم
ملائک ها چه ها کردند و می‌گفتند
تو آن کس را که قتل و خون و ظلمش را به دیگر عرضه می‌دارد، چرا خالق شوی بر او
تبسم کردم و گفتم:
چه دانی آنچه را دانم؟
چه بینی آنچه را بینم؟

ببین من را چه می‌گویم تو را ای خفته بر خاکش،
به گرما بخشِ آغوشِ خداوندی قسم، آهسته می‌گویم:
دمی با او نشستن، درد و دل کردن، چه زیبا لذتی دارد.
که لذت های غیر از او، همه بیهوده و باطل
تو از درکِ هم آغوشیِ آن محبوب ، آن خالقِ خوبی، سکوتت می‌شود لذت چه در خلوت، چه در جلوت
پس آن وقت، سکوتی پیشه خواهی کرد برای درکِ آن لذت.



#شعر_نو #خانه_دوست #وبلاگ_خانه_دوست #علی_کشاورز


پ ن: خطاب من به مفسدان اقتصادی: راحت به فساد خود ادامه دهید؛ انگار خود ملت می‌خواستند که فساد اقتصادی رواج داشته باشد.

پ ن: خطاب من به رئیسی: تو گفتی فقر را لمس کردم، شاید مردم از بس دورغ شنیده بودند، دیگر حرف راست را باور نمی‌کردند. و جالب این است که الان می‌گویند: اگر مسئولین قشر غنی جامعه باشند ، حرف و درد مردم را نمی‌فهمند.

خدایا این مردم را چه شده؟ تو آگاهیمن نمیدانم

#خانه_دوست #مفسد_اقتصادی #رئیسی #فقر #درد_مردم #مسئولین_بی_درد #اشرافی_گری


واقعا حس و حال خوبی داره.

واقعا وحدت ملت در اینجا دیده میشه.

از کسانی که کمک مالی انجام میدن تا کسایی که کار انجام میدن

ان شاءالله خدا قبول کنه

اما کجا هستند اون سلبریتی های که می گفتند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران


#پل_دختر #لرستان #سیل #سیل_زدگان #سلبریتی #اردو_جهادی







به کدامین گناه کشته شد؟




در حالی قاتل امام جمعه‌ی کازرون انگیزه جنایت خود را مشکلات اقتصادی مردم و تبعیض عنوان می‌کند، که امام جمعه‌ی شهید کازرون، همواره در تریبون‌های مختلف، صدای محرومان و دادخواه قشر آسیب‌پذیر جامعه بوده‌اند.

شرایط بد اقتصادی مردم، که از طرف قاتل امام جمعه کازرون به عنوان انگیزه‌ی جنایتش مطرح شده است، حاصل بی‌تدبیری و انفعال مسئولین اقتصادی است و عملکرد آنها [به استناد سایت امام جمعه‌ کازرون] همواره مورد انتقاد صریح و پیگیری‌های مجاهدانه امام جمعه قرار داشته است.


#الا لعنةالله علی القوم الظالمین

#امام_جمعه_کازرون

#شهید_رمضان


دیشب دوست عزیزی به من پیام داد که پیامش به شرح زیر است:

سلام. باور کنید صیغه ست که دارن به اسم حضرت علی و اسلام این کار رو انجام می دن!

و نزدیک نشوید، بدرستی که آن و راه بدی است. (اسراء - 32)

و هنگامی که ‌ای انجام می‌دهند می‌گویند: «پدران خود را بر آن یافتیم و خداوند ما را به آن فرمان داده است!» بگو: «خداوند به فحشا فرمان نمی‌دهد. آیا چیزی به خدا نسبت می‌دهید که نمی‌دانید؟» (اعراف - 28)

کسانی که دوست دارند در میان افراد با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنان در دنیا و آخرت است؛ و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید. (نور - 19)

و کسانى که (وسیله) ازدواج نمى‏‌یابند باید عفت ورزند تا خداوند آنان را از فضل خویش توانگرشان گرداند. (قسمتی از آیه 33 نور)

و اما جواب من به ایشان:
شما گفتید که عقد موقت همان می‌باشد. و برای اثبات حرف خود از آیه قرآن دلیل آوردید، در حالی که این آیات هیچگونه دلالتی بر اینکه صیغه موقت همان است ، ندارد، بلکه تنها چیزی که از این آیات بدست می‌آید آن است که از فحشا و خودداری کنید.
حال چگونه از این آیات استفاده می‌شود که عقد موقت همان است؟ 
عقد موقت یا همان ازدواج موقت از دو طریق ثابت می‌شود:
1_ روایات:

امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: اَلْمُتْعَةُ نَزَلَ بِهَا الْقُرْآنُ وَ جَرَتْ بِهَا السُّنَّةُ مِنْ رَسُولِ اللّهِ:  حکم متعه در قرآن نازل شده و سنت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بر طبق آن جارى گردیده است .
تفسیر  برهان ، جلد ۱، صفحه ۳۶٠

2_ آیه قرآن:

فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَةً وَ  لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَریضَةِ إِنَّ اللّهَ کانَ  عَلیماً حَکیماً (۲۴ نساء)
ترجمه:
و نى را که متعه (ازدواج موقت) مى کنید، واجب است مهر آنها را بپردازید. و گناهى بر شما نیست در آنچه بعد از تعیین مهر، با یکدیگر توافق کرده اید. (بعداً  مى توانید با توافق، آن را کم یا زیاد کنید) خداوند، دانا و حکیم است.

شیوه استدلال به آیه:
کلمه  متعه  که  اِسْتَمْتَعْتُمْ  از آن گرفته شده است، در اسلام به معنى ازدواج موقت است، و به اصطلاح در این باره حقیقت شرعیه مى باشد، گواه بر آن این است که این کلمه (متعه) با همین معنى در روایات پیامبر(صلى الله علیه وآله) و کلمات صحابه مکرر به کار برده شده است. 
اگر این کلمه به معنى مزبور نباشد، باید به معنى لغوى آن یعنى  بهره گیرى  تفسیر شود، و در نتیجه معنى آیه چنین خواهد شد:  اگر از ن دائم بهره گرفتید مهر آنها را بپردازید . در حالى که مى دانیم پرداختن مهر مشروط به بهره گیرى از ن نیست.

برگرفته از تفسیر نمونه آیت الله مکارم


#خانه_دوست #صیغه #عقدموقت #صیغه_موقت #عقددائم #متعه # #فحشا #مهریه #تفسیرنمونه #تفسیر_نمونه #مهر #مهریه



به تازگی از یک حالتی دچار اشمئزاز شده‌ام، از اینکه نمی‌توانم خودِ واقعی‌ام باشم، تا می‌آیم کاری را انجام دهم، می‌گویند: از تو بعید است این کار.

چرا واقعا؟
اگر این کار ، کار بدی است، پس همه‌ی انسان‌ها باید در ترک آن مشترک باشند. نه اینکه به طورِ مخصوص، من آن کار را انجام ندهم.
اصلا به این نتیجه رسیده ام که ابرازِ نیک پنداریِ دیگران کار درستی نیست، چرا کسی باید بیاید مرا در فعل و ترک کاری محدود کند؟
چرا این کار را نباید کرد؟ چون دیگران دوست ندارند؟
چرا نمی‌گذارند که خود شخص به این مطلب برسد که فلان کار ،حسن یا قبیح است؟
نه اینکه کاری به کارش نداشته باشیم، اما او را محدود نکنیم.
باید یاد بگیریم و یاد بدهیم که چیزی را که بد است برای بد بودنش آن را ترک کنیم و چیزی که خوب است برای خوب بودنش و زیبایی‌اش آن را انجام دهیم.
تا کودکی می‌خواهد کاری را انجام دهد، مادرش او را از این کار ممانعت می‌دهد و دلیل خودش را به کودک اینگونه بیان می‌کند؛ چون مردم فلان حرف را می‌زنند، مردم این‌گونه فکر می‌کنند، چون تو فلان جایگاه را داری، این کار را انجام نده.
مفهوم مخالف این حرف این است که اگر مردم چنین فکری را نمی‌کردند و تو از فلان جایگاه برخوردار نبودی، اشکالی نداشت که تو فلان کارِ بد را انجام دهی، که نتیجه این حرف عدمِ رضایتِ آن شخص از آن جایگاهش می‌شود.

بگذاریم که دیگران خود واقعی‌شان را بازیگری کنند و زندگی کنند، نه اینکه بازیگرِ واقعیتِ پیش‌ساخته شوند.




روشنفکری گفت: کربلایی! زیارت نرو ، پولش رو بده به فقیر.
کربلایی لبخندی زد و گفت:
خودم فقیر هستم ولی میخواهم زیارت بروم.
در ضمن، نیمی از پول زیارتم را ، فقرا کمک کردند.
راستی این را هم بگویم؛ به فقرا کمک نکن.
روشنفکر با حالت تعجب زده گفت: چرا؟؟؟
کربلایی به شانه‌اش زد و گفت: چون فقرا پولی را که دریافت می‌کنند، خرج زیارت می‌کنند.
روشنفکر، با حالتی تیره فکر و شرمسار، رفت و رفت و رفت، تا اینکه کربلایی از دور صدایش زد و گفت:
آهای! این را هم بدان، که اگر لازم باشد، فقرا جانشان را هم می‌دهند.



یه موقع هرکس تو برنامه اش کم می‌آورد، می آمد کنار من تا روحیه بگیره

اما امروز، این منم که کم آوردم، خیلی هم کم آوردم،

دیگه از یه جایی به بعد نمیشه ادامه داد، نه اینکه تنها مقصر هم خودم باشم ، نه.

نمیذارن که به اهدافت برسی.

تو تمام طول عمر تا این اندازه مستأصل نشدم، 

از یه جایی به بعد، باید راهی رو که رفتی برگردی.

مجبور میشی از چیزی که با دنیا عوضش نمیکردی و تنها آرامشِ تو دنیات بود خداحافظی کنی.




(نظرتون در مورد اینگونه نصیحت چیه؟)


نصیحت های من در مورد یکی از دوستان، که از شخصی دیگر کینه ای داشت.

این نصایح پیرامون ببخش و بخشیدن طرف مقابل بود:

(باز زبان شکسته نوشتم تا بیشتر درک بشه):



خودت هم میدونی که سیره اهل بیت اینگونه نبوده.

و سعی نکن که مشکل خودت رو خاص جلوه بِدی. چون همه همینطور هستند که وقتی با دیگران در یه مورد، مشکلی دارند، سعی میکنن مشکلشون رو خاص جلوه بدهند، و وقتی که بهشون میگی که این کارِ تو درست نیست، میگه مشکلِ من خاصه.

اگه اینجوری بود که هیچوقت اهل بیت در مورد بخشیدن دیگران اینگونه حرف نمی زدند.

اصلا این احادیث اومده واسه همینجا، چون سخته ببخشی، میگه ببخش،

وگرنه اگه بخشیدن راحت بود ، که حدیثی در مورد ببخشش نداشتیم.

دیگه از کارِ حُر که بدتر نداریم،

اون شخصی که به امام صادق فحش داد مگه یادت رفته

ولی اگه ما بودیم می‌گفتیم چون بحثِ ناموس هست کوتاه نمی یاییم.

اونجور خودت رو نابود میکنی

خودت رو کینه ای بار میاری

هزارتا ضد اخلاق در درون خودت به خاطر این مورد ایجاد میکنی،

پیش خودت فک کن که به خاطر همین مشکل، چندتا کار ضد اخلاقی انجام دادی،

ببخشش، دیگه خودت رو بیشتر از این، نابود نکن.

دیگران رو هم از خودت فراری میدی.

اگه وضع بدتر شد دیگه سخته جلوش بگیری،


حتما میخوای بگی وضع بدتر شده،

برادر! پس جلوش بگیر تا بدتر از این نشده،

پس حالا که وضع بدتر شده لازم نیست جلوش گرفت؟


حتما میگی خودم این چیزا رو میدونم،

برادر! دانستن مهم نیست، عمل کن.


حتما میخوای بگی که تو، از این موضوع خبر نداری،

برادر! موضوعات بدتر از این رو سراغ دارم.


معنویت و آرامش خودت رو به خاطر دیگران به هم نزن.

امتحان و آزمایش های ما در همین چیزاست.

برو فکر کن.

برادارانه بهت گفتم.«تمام»


پ ن: در این نصیحت یه جا اشتباه کردم و اون ، این است که باید اول طرف مقابل رو درک میکردم و با او همراه می شدم که این کار رو نکردم، مثلا باید بهش میگفتم: قبول دارم سخته که از این موضوع به راحتی بگذری، میدونم که اون طرف مقابل، با شما، بد رفتاری کرده و


*نکته اخلاقی: در نصیحت کردن ، م کردن و امر به معروف ونهی از منکر انجام دادن، اول طرف مقابل رو درک کنید و بعد زهر خودتون رو بریزید، زیرا با درک کردن طرفِ مقابل، اون حس میکنه که کسی با اون همراه هست، و در نتیجه حرف تو رو راحت تر می پذیره.

نظر شما چیه؟

:)

#کینه #خانه_دوست #خانه+دوست #نصیحت_کردن #نصیحت+کردن



تا کنون ایشان را ندیده بودم، به محض ورود به اتاقش ، مجذوب صورت نورانی اش شدم، بعد از نشستن و معرفی کردن خودم، برایم چای آورد.
آن لحظه از خود بی خود شدم، حس عجیبی داشتم.

علاوه بر اینکه روحیه معنویش مرا مجذوب خود کند، مجذوب قفسه های کتاب شدم که اطراف اتاقش فرا گرفته بود.

همه ی حالاتش را به خوبی یادم است، حرف زدنش، خندیدنش، گریه هایش، حتی گفتن بسم الله قبل از چای خوردن.
گاهی از خدا می‌گفتند و گاهی از اهل بیت ، گاهی لبخند می‌زد و گاهی اشک می‌ریخت.
به خوبی می‌توان حس کرد که تمام کلماتش برخواسته از حقیقتی بود که آن را درک کرده بود
داستان خودش را برای من تعریف کردند:
طریقت و عرفان را از امام رضا(علیه السلام) خواستم تا اینکه حضرت، شاگرد شیخ رجبعلی خیاط را در راه من قرار داد.
ایشان به من توصیه کردند که همین الان که به دیدار حضرت می‌روی، عرفان و طریقت را از خود حضرت بخواه.
گفتند که امام رضا(علیه السلام) کریم است و کریم نگاه نمی‌کند به شخص، از آن جهت که گنهکار است، کریم نگاه می‌کند به اینکه شخص، چه چیزی را طلب می‌کند. ولی طالب باید از سر صدق وارد شود و هر آنچه را که به زبان می‌آورد، همان را ، در دل طالب باشد.

در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست.

پ ن: میلاد با سعادت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام مبارک.


#خانه_دوست #خانه+دوست #استاد_عرفان #استاد+عرفان #رجبعلی+خیاط #شیخ+رجبعلی+خیاط 


«أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»

آگاه باش که با یاد خدا دل‌ها آرامش مى‌یابد. (رعد۲۸)


شاید گاهی اتفاق بیفتد، که در زندگی، هنگام برخورد باسختی ها و مشکلات، هرکاری را انجام می دهیم تا راه چاره ای و نجاتی پیدا کنیم 
ولی زندگی، آنچنان فشار و سختی اش را بر دوش انسان وارد می کند، جوری که ، رمقی و امیدی به ادامه زندگی نمی ماند و حسِّ نخوت و سر شکستگی به انسان دست می‌دهد، که گویی از دیگران و هر آنچه که در دنیا وجود دارد، خسته و دل بریده شده است.
اما این دل کندگی  و دل بریدگی از دنیا، به خاطر وجود معنویت در روح و بدن انسان نیست بلکه به خاطر عدمِ آرامش در وجود انسان است، آن آرامشی که در سایه ی معنویت و حاضر و ناظر دانستن ذات لایزال الهی ایجاد می شود.
آری! غفلت از یاد خدا ، باعث می‌شود که انسان در زندگی دچار سختی و مشکلات شود. زیرا در  بن بست ها ، امید خودش را به غیر خدا داده و خداوند هم حل مشکلاتش را به غیر خودش واگذار می کند.
این مجازاتی است که خدا ، در این دنیا برای چنین افرادی قرار داده است.

قران کریم در این رابطه می‌فرماید:

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَىٰ

و هرکس از یاد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت. و روز قیامت، او را نابینا محشور مى کنیم.»
(طه/124)

اما مجازات دیگر روی گردانی از یاد خدا این است که در روز قیامت، به صورت نابینا محشور می‌شود.





#زندگی_سخت #یادخدا #ارامش #ومن_اعرض_عن_ذکری_فانّ_له_معیشة_ضنکا #خانهدوست #خانه_دوست #رویگردانی_ازیادخدا #سوره_طه #ایه142 #وبلاگخانهدوست #وبلاگ_خانه_دوست

می دانید حضرت علی علیه السلام در دعای کمیل چگونه با خدا حرف می‌زند؟


اول اینکه حضرت، قسم می خورد و بعد می فرماید: خدایا اگه من را در سخن گفتن آزاد بگذاری، در میان اهل جهنم فریاد می زنم و ناله می کنم، مثل ناله ی کسی که عزیزی از دست داده؛
که چه بگویم:
میگویم: ای حبیب قلوب صادقین
یا غیاث المستغیثین
یا اله العالمین

حضرت قبل از اینکه این حرف ها را بزند، عاشقانه ترین جمله ی بندگی و عاشقانه ترین جمله بشریت را می گوید:

خدایا گیرم که بر عذاب تو صبر کنم، دوری تو را چگونه تحمل کنم.

انگار تحمل دوریِ خدا برای حضرت، سخت تر از تحمل عذاب است.

آری! جهنمِ حضرت ، جهنم فراق و دوری از معشوقش است.


خدایا به این عاشقت قسم، که وجود ما را از عشق به خودت مزین بگردان.




فَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ، وَ هَبْنِی (یَا إِلَهِی) صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى کَرَامَتِکَ، أَمْ کَیْفَ أَسْکُنُ فِی النَّارِ وَ رَجَائِی عَفْوُکَ

ای خدا و آقا و مولا و پروردگارم، بر فرض که بر عذابت شکیبائی ورزم، ولی بر فراقت چگونه صبر کنم؟ ! و گیرم ای خدای من بر سوزندگی آتشت صبر کنم، اما چگونه چشم پوشی از کرمت را تاب آورم؟ ! یا چگونه در آتش، ست گزینم و حال آنکه امید من گذشت و عفو تواست؟ !

یَا سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ أُقْسِمُ صَادِقاً، لَئِنْ تَرَکْتَنِی نَاطِقاً، لَأَضِجَّنَّ إِلَیْکَ بَیْنَ أَهْلِهَا ضَجِیجَ الْآمِلِینَ ، وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَیْکَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِینَ، وَ لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکَاءَ الْفَاقِدِینَ، وَ لَأُنَادِیَنَّکَ أَیْنَ کُنْتَ یَا وَلِیَّ الْمُؤْمِنِینَ، یَا غَایَةَ آمَالِ الْعَارِفِینَ، یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ، یَا حَبِیبَ قُلُوبِ الصَّادِقِینَ، وَ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ.

پس به عزّتت ای آقا و مولایم سوگند صادقانه می‌خورم، اگر مرا در سخن گفتن آزاد بگذاری در میان اهل دوزخ به پیشگاهت سخت ناله سر دهم همانند ناله آرزومندان، و به درگاهت بانگ بردارم همچون بانگ آنان که خواهان دادرسی هستند، و هر آینه به آستانت گریه کنم چونان که مبتلا به فقدان عزیزی می‌باشند، و صدایت می‌زنم: کجایی ای سرپرست مؤمنان، ای نهایت آرزوی عارفان، ای فریادرس خواهندگان فریادرس، ای محبوب دلهای راستان، و ای معبود جهانیان.


#دعای_کمیل #خانه_دوست #عاشقانه_حضرت_علی

تا حالا نشده بود این جوری به وبلاگ های دیگه انتقاد کنم

بعضی از وبلاگهای برتر انگار از دماغ فیل افتادند.

خودشون رو چی فرض کردند؟

جوری با بقیه ی بلاگرها برخورد می‌کنند که انگار فقط خودشون همه چیزی می دونند و دیگران نادونند

غرور ، خودخواهی، عدم انتقاد پذیری و. از ویژگی های بعضی از  وبلاگها‌ی به اصطلاح برتر هست.

مگر چه کسی به جز بلاگرها به این وبلاگها اعتبار داده، پس این همه تکبر برای چیه؟

اگه ملاک برتری شده سه چهارتا دنبال کننده و چندتا کامنت، پس بدونید که ارزش برتری شما به این چیزاست.

حتی دیدم بعضی از همین وبلاگها، بلاگر های دیگه رو که قلم سلیس و رسایی ندارند، مسخره می‌کنند.

جوری که وبلاگها‌ی دیگه رو به نقد می‌کشند ولی اگر کسی از اونا انتقاد کنه ناراحت می‌شوند و تحمل انتقاد رو ندارند.

در حالی که بعضی از وبلاگها از نظر محتوا و قلم، از خیلی وبلاگ های برتر، برتری و فضیلت دارد.

پ ن: خطاب من با بعضی از این وبلاگ ها است نه همه آنها.


#وبلاگ_برتر #بیان #خانه_دوست #وبلاگهای_برتر


دوست دارم هوایم پاییزی شود اما خوب می‌دانم برای پاییزی شدنم، باید هوای اطراف و اطرافیانم، سرد باشد.
اما داستان تلخ ماجرا اینجاست؛
نگاه سرد و بی رحمانه انسان های اطرافم، مرا زرد تر از آنچه که هست نشان می‌دهد تا در نهایت قصه بهار عشق را با ریختن تک تک برگ هایم به پایان ببرم و صدای خش خش خاطراتم به زیر پای عابران با دستان رفتگری خسته از بین برود.
آری.!
پاییزی شدن یعنی عریان شدن از تمام هر چیزی که به تو تعلق داشت.
پاییزی شدن یعنی تنها شدن.

شاید تنها شدن فرصتی باشد تا دوباره بهار را به دیگران هدیه دهم.

پ ن: عکس زیر خودم از حیاط حوزه گرفتم.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

هک برنامه app bounty متی ترانا و نراک Nate درب ضد سرقت | خرید درب ضد سرقت Patrick روی نت خنده دوره مجازی به‌کارگیری فناوری در آموزش زبان انگلیسی تعمیرات جک پارکینگ - 09126589443 آموزش های الکترونیکی میلاد نادری